جایی در اواسط کتاب «پرنده به پرنده» خانم لاموت، از این میگوید که اتکا به شهود، چه همه نوشتههای نبوده و پَس زده شده را
برای نویسنده میآورد از برای همهی شهودهای متفاوت و گوش نداده شده. یکی «کلم بروکلی»، دیگری «حیوان»-ای دارد برای شهود خویش. که حیوان فکر میکند، که حیوان متنفر میشود. که باید گذاشت شخصیت داستانهاتان، راه خودش را برود. راهی که بسته به رقصیدنِ شهود میانهی دستان شماست. و این “امتحان” کردن است که بعدها میتوانیم بفهمیم درستاش بوده یا خیر. که این بین فقط ماییم که فکر میکنیم کارهایمان اهمیت کیهانی دارند. اما واقعیت این است که خیر، ندارند. که تهِ داستان اینکه به کلم بروکلیام با نام “پاف درونم” یاد میکنم، که تمام ساعات شبانهروز دارم خطاب بهاش حرف میزنم و او دائم شماتتام میکند. باید اینجا اضافه کنم که تمام حولِ نوشته میخواستم به کنارِ سین بودن و پاف خیلی خیلی عمیقِ درونام گوش دهم و بگذارم شهود-ام راهِ خودش را برود. راهِ همان پافای که آفتابیاش نمیکنم روی پردهی تاریکِ نمایشام. چرا که این پاف پیامبر خود تخریبی و محافظه کاری است. داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی....
ما را در سایت داشتیم کامینگ بَک تو لایف میکردیم، نذاشتی. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pardarshab بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 9:01